پسرم لالاییام یادت نره
پسرم بزرگ شدی لالاییام یادت نره چقدر برات قصه بگم دوباره خوابت ببره چقدر نوازشت کنم تا تو به باور برسی این دوتا دستای منه تو اون روزای بی کسی وقتی مامان قصه هات خم شده پیش روی تو اگه چروک صورتم میبره آبروی تو لالاییام یادت نره لالاییام یادت نره بذار برات قصه بگم دوباره خوابت ببره بذار برات قصه بگم دوباره خوابت ببره از اون روزا که مشت من با دست تو وا نمیشد تو خواب و بیداری تو هیچکسی مامان نمیشد اون که تو اوج خستگیش خنده ی رو لباش بودی شب ...
نویسنده :
مامان مژگان
9:50